شروع دوباره!

امروز داشتم مطالب قدیمی بلاگم میخوندم و دیدم چقدر تغییر کردم. :)

 

خداروشکر واقعا از الان خودم راضی هستم

وقنی فکرش میکنم و مطالب قدیمی بلاگ میخونم خندم میگیره

 

الان ایموجی هاش باز نمیشه این ادیتور بلاگ وگرنه کلی میخندیدم

تغییر

امشب میخوام کامل تغییر کنم

از زندگی تکراریم خسته شدم نمیخوام دیگه برای بقیه کار کنم 

میخوام خودم باشم به هدف هام برسم و نه دنبال هدف های دیگران باشم

 

زندگیم تغییر میکنه میخوام به آرزو هام برسم

Tire or irk

نمیدونم کدومش بهتره خسته یا بی میل؟!
خستم از زندگی تکراری
بی میل نسبت به زندگی
نمیدونم چه مرگم شده
از وقتی اون رفته خیلی تنهام و نمیدونم چرا دارم زندگی میکنم
بعضی وقت ها میگم خوب شد رفت بعضی وقت ها هم میگم چرا رفت؟
وقتی تنهایی دنیا عجیب میشه
حتی آهنگ ها هم منو درک نمیکنن
بگذریم

بیشعوری؟!

داشتم از چراغ قرمز رد میشدم و دیدم که بعدش چشمک زن شد
و ترافیک روان شد
چرا ما فرهنگ نداریم که چراغ رو برامون چشمک زن کنن؟
چرا یک عده غول بازی در میارن؟(نیسان ها):D
اونجا بود که یاد کتاب بیشعوری افتادم
اسم کشور مارو باید بزارن بیشعور آباد
اون وقت ادعا فرهنگ سه هزار ساله هم داریم

رفتن

لحظه ای که تو رفتی
قلبم تکانی خورد که
شکستن که چه بگویم
.....
بگذریم
قلبم با نوای تو زندست
حتی صدای سلام تو تسکین این قلب شکسته من است
به من سلام کن نگذار
این درد مرا به یغما ببرد
مرا ببخش
دوستت دارم